جدول جو
جدول جو

معنی نفس حسی - جستجوی لغت در جدول جو

نفس حسی
(نَ سِ حِسْ سی)
مراد نفس حیوانی است که منشاء حس و حرکت است. (فرهنگ علوم عقلی از جامعالحکمتین ص 149 و شفا ج 2 ص 635) :
دیوی است ستمکاره نفس حسی
کو مایۀ جهل است و بی قراری.
ناصرخسرو.
پیش کعبه نفس حسی بهر قربان هدیه برد
پیش صدرت جان قدسی کشت و قربان تازه کرد.
خاقانی
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(اُ فُ قِ حِسْ سی)
دایره ایست که بدیدار مردم گرد بر گردزمین است. ابوریحان گوید: افق دو گونه است یکی حسی و دیگر حقیقی، اما حسی آن دایره است که از قبۀ آسمان بزمین همی رسد و همچون دایره ای باشد گرد برگرد مردم. و چون بر پشت زمین باشیم او را همی بینیم. او کرۀ فلک را بحقیقت بدونیم نکند ولیکن آن پاره که زبر او باشد کمتر بود از آن پاره که نبینیم و از ما غایبست. (از التفهیم ص 62). دایرۀ افق بدقتی که علمای هیئت کرده اند سه قسم است: حقیقی، حسی، ترسی. افق ترسی را هم گاه افق حسی و افق حسی را افق مرئی و شعاعی و افق رؤیت نیز خوانند. افق حسی دایرۀ صغیره ایست مماس سطح زمین و موازی با افق حقیقی. و چون صغیر است کره را دو نیم نمی کند. خط سمت الرأس و سمت القدم یعنی قطری که از مرکز زمین باستقامت شخص خارج می شود بر سطح دایرۀ افق حسی عمود خواهد بود. و همچنین عمود بر افق حقیقی خواهد بود. پس دو دائرۀ افق حسی و حقیقی موازی خواهند بود. (از حاشیۀ التفهیم چ همایی ص 62) ، قریب زادن رسیدن شتر ماده. (منتهی الارب) (آنندراج). نزدیک زادن رسیدن شتر ماده. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(دی نَ / نِ نُ / نِ / نَ)
آنکه بازمی دارد وقطع می کند تنفس و تکلم را. (ناظم الاطباء). نفس بر
لغت نامه دهخدا
(نَ سِ کُلْ لی)
هیأت مجموعی نفوس انواع موالید ثلاثه. (غیاث اللغات) (آنندراج). رجوع به نفس کل و اقانیم ثلاثه شود، هیأت مدبر عرش را نفس کلیه گویند. (کشاف اصطلاحات الفنون ص 546). اخوان الصفا آرند: نفس کلی روح عالم است. (رسائل ج 2 ص 113). و نفس کلی سرانجام به عالم روحانی و محل نورانی خود مراجعت می کند. (رسائل ج 2 ص 333). و نفس کلی صورتی است روحانی که از عقل کلی که خود اول موجودات است فیضان کرده است. (رسائل ج 3 ص 230). اهل ذوق گویند:این عالم از محیط فلک اعلی تا به مرکز تحت الثری یک شخص است که او را عالم کبیر خوانند و نفس کلی او را روانی است که در جسم او یک فعل می کند. (از فرهنگ علوم عقلی ص 598). رجوع به نفس کل و اقانیم ثلاثه شود
لغت نامه دهخدا
(نَ سِ قُ)
نفس را در مرتبۀ ملکۀ استحضار جمیع آنچه برای آن ممکن است بر وجه یقین نفس قدسی می گویند و آن آخرین مرتبت کمال حدس است. نفوس انبیاء و اولیاء و نوابغ روزگار که قبل از آموختن تمام اشیاء و حقایق را به قوه حدس در می یابند نفوس قدسیه می نامند. و به روایت ابن سینا نفس قدسی نفس پیغمبران بزرگ بود که به حدس پیوندد و عالم فرشتگان بی معلم و کتاب معقولات بداند. (از فرهنگ علوم عقلی ص 598 از دستورالعلماء ص 415 و دانشنامه علائی، طبیعیات ص 144)
لغت نامه دهخدا
(دی اَ کَ)
آن که بازمی دارد و قطع می کند تنفس و تکلم را. (ناظم الاطباء). نفس گسل. (از آنندراج) :
ز دردهای نفس خای کامران بخروشم
ز غصه های جگرکاو کامیاب بگریم.
ظهوری (از آنندراج)
لغت نامه دهخدا
تصویری از نفس کلی
تصویر نفس کلی
جهن روانبد روانید مانیستار
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نفس قدسی
تصویر نفس قدسی
روان اشویی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نفس زکی
تصویر نفس زکی
روان پاک روان پارسا
فرهنگ لغت هوشیار
انتحار، قتل نفس
فرهنگ واژه مترادف متضاد
نفس بریده، از نفس افتاده
فرهنگ گویش مازندرانی
گنجشک بسیار کوچک و حشره خوار، سوت سوتک سوتی که از ساقه ی گیاهان به ویژه گندم و جو درست
فرهنگ گویش مازندرانی